پس از مدتی مدید به سرم زد دستی به سر و گوش وبلاگ عزیزم بکشم اما فهمیدم که در آن لحظه حرفی برای گفتن ندارم!
ولی این چند روزی که داستان دختر آبی سر زبان ها افتاد و موج های متعدد توییتری به راه افتادند بهانه خوبی هم دست من افتاد تا اندکی از درد های درونی بکاهم و خطورات ذهنم را این جا بپاشم!


 

هر دو طرف روایتی دارند، هر چند دیگر تقریبا برای کسانی که دنبال کننده موضوع بودند کاملا روشن است که داستان روایت شده در ابتدای کار تحریف شده و آراسته شده به زینت دروغ و دغل بوده، اما برخی همچنان می‌گویند که باید دنبال جریان را گرفت و به جایی رساند چون کمتر فرصتی این گونه پدید می آید. فرصتی که بشود به نظام فحش های بد داد و گره هایی که در مدت ده سال ایجاد شده بودند را باز کرد!

اصلا ماها که خود را محب انقلاب می‌دانیم آدم های نمک نشناسی هستیم! بابا باید دست این اصلاحاتی های عزیزمان(و هر که در پازل فکری و عملی شان است را) ببوسیم! فقط به فکر مردم اند! مبادا فشار های زندگی از جای دیگرشان بزند بیرون، حیف است. خب بیایند این فشار مضاعف و فشرده شده را روی شیشه های اتوبوس های بی آر تی و دستگاه های ای تی ام خالی کنند!

 

انصافا بلدند چگونه و چطور قشری از مردم را پای کار بیاورند، آن هم به نحوی که خودشان نفهمند در کدام زمین بازی اند و دارند چه می‌کنند! حالا اصلا مهم نیست چندین نفر به چه دلایلی در جای جای کشور با روش های مختلف خودسوزی می‌کنند؛چون این بنده خدا طعمه ماهی گیری خوبی است باید همه جانبه منعکس شود، اون کارگری که به دلیل فقر و فشار خودسوزی کرد هم بیخیال چیز مهمی نیستاین خانم چطور شد که این طور شد؟الله اعلم


 

این دفعه دست گذاشتند روی مردمانی که من همیشه از ابتدای عمر پر برکتم! نسبت به رفتار و اقدامات جالب توجه شان همیشه در ذهنم یک علامت سوال معلق گنده ایجاد می‌کرده(متاسفانه یا خوشبختانه باید این مورد را کارتونی تصور کنید)

و البته دسته دوم،تعدادی از بانوان محترم سرزمینم که شمشیر دو لبه ای به نام حقوق توامان مسلمان-فمنیست را از حاکمیت و مردان فلک زده طلب می‌کنند! هم حقوق کامل و تمام خود را از ازدواج می‌خواهند هم آزادی راه رفتن در خیابان با نابهنجار ترین پوشش های ممکن و توقع این که کسی کوچکترین نگاه بدی به آن بزرگواران نکند. هم میخواهند کاملا مشابه مردان به ورزشگاه بروند و همچنان مرد ها تامین کننده هزینه های زندگی شان باشند(هرچند این مورد آخر را انکار می‌نمایند اما در موقعیت های واقعی پیش آمده حتما همین گونه عمل می‌نمایند)
 


 

خب تا اینجا عزیزان سینه چاک این جریان بودند، عده از اعزه هم بازیگران این صحنه اند، بدون این که فوتبال یا حتی مسائل حوزه ن دغدغه شان باشد، بیشتر منظورم هموطنانی است که ناخواسته اسیر سلطه رسانه ها هستند و الحمد لله کوچکترین بینش کلانی هم به قضیه رسانه ندارند. البته خوراک غر زدن های روزانه شان فراهم می‌شود. خدا را شکر در جمهوری اسلامی برای هر کسی خوراک فکری تامین نشود برای این دوستان تا دلتان بخواهد هست، میزنند بر بدن و حالش را می‌برند!
 


 

درد اینجاست، دقیقا همین جا. هر باری که خواستیم دغدغه مند با خیلی ها به بحث بنشینیم و به زعم خودمان هدایت و ارشادشان  کنیم( خدا خودمان را به راه راست هدایت کند) متوجه شدیم که فضای فکری شان اگر نگوییم سال هایی نوری، حداقل فرسنگ ها از ما دور است. دم ت بازان بی صفت بی شرف گرم. الحق و الانصاف توانسته اند تقابل خوبی میان مردم ایجاد کنند. از نظر فکری دورشان کنند، به نام آزادی بیان و حقوق رسانه ها هر حرف بی سر و تهی را به خورد مردم دادند و شقه شقه شان کردند. من و امثال من زور میزنیم، فک میزنیم، تلاش می‌کنیم، گاهی گلو جر می‌دهیم، ولی حقیقتا فاصله زیاد شده است. به یقین رسیده ام باز هم به مدد الهی نیازمندیم وگرنه کارمان یکسره می‌شود. هر چه امام در آن سال ها رشته بود که مردم یکدست و یکدل و یکرنگ باشد پنبه کرده اند و البته امام هم چیزی جز دست قدرت خداوند نبود.

 

چیزی که عمیقا ناراحتم می‌کند همین است. رهبر انقلاب اکنون یک ت‌مدار بلند مرتبه در نظام محسوب می‌شود اما ت فقط یک بال امام است. معنویتی که مردم را حول نایب امام جمع می‌کند کمرنگ شده. نمی‌گویم از بین رفته ولی مثل اوایل انقلاب شور آن باقی نمانده، چون شعورش در مردم ایجاد نشد. همه مردم دغدغه دارند ولی تشتت آرا حاکم است، یکی با اندیشه های لیبرالیستی به دنبال آزادی است دیگری با مبنای کمونیستی، یکی هم مث ما که خود را پیرو امامش میداند ولی خب پیروی اش به درد عمه بزرگه اش میخورد( خدا از سر تقصیرات ما بگذرد)


 

بگذریم از دردها، فرصت کم است. دست روی که گذاشته اند؟ فوتبالی ها؛ من اگر بخواهم مثالی برای طرفداران سفت و سخت فوتبال بزنم می‌توانم بگویم همان تعصبات قبیله ای سال های دور است با این تفاوت که می‌توانید انتخاب کنید که جزو کدام قبیله باشید! برای قبیله از هزینه و زمان و نیروی فکری و غیره مایه میگذارند، کل کل می‌کنند، عربده می‌کشند، فحش می‌دهند، شیشه ماشین های افراد قبیله روبرو را پایین می‌آورند و موارد مشابه، آخرش برای چه؟ من که با این عقل محدودم هدف والایی برایش پیدا نکردم اما شاید به خاطر ترشح مقادیر اندکی هورمون های خوشحال کننده و هیجان آفرین که پروردگار قدرت تولیدشان را در ما نهاده! البته از حق نگذریم طرفداران کمتر دو آتشه رفتار های ناجور کمتری دارند یا ندارند ولی این، اثر منفی گروه دیگر را خنثی نمی‌کند.


 

حالا فکر کنید یک ت مدار زیرک برای شلوغ کردن جو چه می‌تواند انجام دهد بهتر از این که تعصبات قبیله ای و فمنیستی را با هم شعله ور کنداحسنتدست مریزاد. بابا تو دیگه کی هستی، دست شیطونو بستی. حالا من نمیخواهم به برنامه ها و راهکار های اندیشکده های آمریکایی که سودای براندازی در ایران را دارند اشاره کنم و نشان بدهم که چقدر شیوه های پیشنهادی شان با وقایعی که رخ می‌دهد همخوانی دارد. اما خداوکیلی هر چقدر هم که کسی طرح و برنامه داشته باشد بدون این که کسی باشد و آن طرح ها را اجرایی کند، مگر خود به خود اجرا می‌شوند؟ اینجا دیگر جگرم آتش می‌گیرد. دست در دست ارباب زر و زور و تزویر، دست در دست شیطان بزرگ، خنجر در شکم مردم و چشم خواص می‌کنند؛ یکی شان می‌آید هر چه دروغ به صورت فی البداهه و برنامه ریزی شده به ذهنش رسیده توییت می‌کند و مردمی که اعتراض می‌کنند را از دم تیغ بلاک میگذراندخوب شد این بلاک آفریده شد تا برخی ها پاسخگو نباشند. یکی دیگرشان هم صدا با رسانه ی رییس محل کارشان دروغ را رواج می‌دهد، در نهایت با یک اصلاحیه سر و ته قضیه را به هم می‌آورد اما دریغ از یک عذرخواهی ساده. چه توقعاتی داریم ها. بابا معاون فرهنگی یک دانشگاه که جزء کوچکی از دولت است وقتی انتقاد ها را می‌شنود و می‌پذیرد که اشتباه کرده، از عذر خواهی خود داری میکند، می‌گوید عذر خواهی کنیم که چه بشود! این مسئول دون پایه و البته مثلا دانشگاهی و با فرهنگ و متولی فرهنگ که این را بگوید دیگر تا بالا برو، انتظار داری رییس جمهور یا نماینده مجلس عذر خواهی کند؟ 
 


 

برگردیم به نقطه ابتدایی، تا وقتی مردم، یکصدا، یکرنگ، زیر لوای اسلام و امام و هم صدا با او نشوند این مملکت از اینی که هست تکان نمیخورد. یا بهتر است بگویم نمی‌تواند تکان بخورد. برویم خودمان را اصلاح کنیم، برویم متشکل شویم، برویم متحد شویم. بلکه با قصد و نیت ما برای تغییر و اصلاح خداوند هم نصرت را شامل حال ما کند.


 

آتش زیر خاکستر.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها